معنی ماندگار و جاوید
حل جدول
ماندا
مترادف و متضاد زبان فارسی
لغت نامه دهخدا
ماندگار. [دْ / دَ / دِ] (نف مرکب) کسی که در جایی اقامت (دایمی یا طولانی) کند. پایدار. بادوام. آنکه بماند. ماندنی. مقابل رفتنی. آنکه آهنگ ماندن کرده است، مهمانها ماندگار نیستند (برای شب یا روز نمی مانند). این نوکر ماندگار نیست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گاه این کلمه را به فرزندی دهند که برادر و خواهران قبل از او در کودکی فوت کرده اند (برای تفأل به ادامه ٔ زندگی او). (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ عمید
=جاویدان: نماند بر این خاک جاوید کس / تو را توشهٴ راستی باد و بس (فردوسی: ۷/۲۶)، دولت جاوید یافت هرکه نکونام زیست / کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را (سعدی: ۵۵)، وصل تو بادا همه نزدیک ما / هجر تو جاوید ز ما دور باد (انوری: ۷۹۴)، تا ز تو بازماندهام جاوید / فکرتم را ندامت است ندیم (ناصرخسرو: ۳۲۹)
ماندگار
ماندنی، پایدار، آنچه پیوسته بر یک حال بماند و تغییر نکند،
فارسی به انگلیسی
Abiding, Resident, Lasting, Permanent, Persistent
فرهنگ فارسی هوشیار
پایدار، با دوام، ماندنی
فرهنگ معین
کسی که در جایی اقامت (دایم یا طولانی) کند، پایدار، ماندنی. [خوانش: (اِ.)]
فارسی به ایتالیایی
immortale
نام های ایرانی
پسرانه، پایدار، همیشگی، همیشگی، ابدی
معادل ابجد
346